شعر در مورد استاد ؛ و مقام استاد موسیقی از مولانا و متن در وصف استاد
شعر در مورد استاد
شعر در مورد استاد ؛ و مقام استاد موسیقی از مولانا و متن در وصف استاد همگی در سایت دیماکلاب .امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروان گرامی قرار گیرد.
ﺍﻳﻦ ﻧﺎﻣـﻪ ﺭﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﻮﻧﻪ
ﻓﻘﻂ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻛﻪ ﺣﺎﻟمو ﺑﺪﻭﻧﻪ
ﻣﺮﺍﻗﺒﺎ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﻨﻮ ﮔﺮفتن
ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺻﻨﺪﻟﻴﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺮﻓﺘﻦ
شعر در مورد استاد
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺭﻥ ﻧﻘﻞ ﻭ ﻧﺒﺎﺕ ﻣـﻴﭙﺎﺷـﻦ
ﺗﺎ ﻣﺸﺮﻭﻃـﻰ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑـﺮﻗـﺮﺍﺭ ﺷﻪ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭼﻘـﺪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺗﻨﮓ ﺷـﺪﻩ
نیستی ببینی ﻛـﻪ ﺳﺮﺕ ﺟﻨﮓ ﺷـﺪﻩ !
شعر در مورد استاد و شاگرد
ﻧـﻴـﺴـﺘـی ﻭﻟـی ﻫﻤﻴﺸـﻪ ﻫﻢ صدایی
ﺍﺳـﺘﺎﺩ ﻣـﻦ دریای ﻣـﻦ کجایی ؟
این نامه رو استاد فقط بخونه !
این نامه ﺭﻭ تنها باید بخونه
ببخش ﺍﮔـﻪ ﭘـﺎﺭﻩ ﻭ غرق خونه
شعر در مورد استاد دانشگاه
این ﺗـﺮﻡ آخرمه ﻋـﺰﻳـﺰﻡ
تولده استادمه عزیزم
ﺑﺮﺍﺕ به هدیه ی کوچیک خریدم
ﺍﺳـﺘـﺎﺩ دلم می خواست ﺍﻻﻥ تو ﺭﻭ می دیدم
متن تولد رسمی و شیک
استاد عزیز، عمری پایدار و روزگاری خوش را از خداوند برای شما خواستارم
تولدتان مبارک
شعر در مورد استاد و معلم
روزگارم بد نیست
تک ژتونی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن پولی
جزوه ای پر ز زیراکس دوستان
و علومی که در این نزدیکیست
لای این واحدها ، پای آن برگ سفید
توی پروندهء مشروطی و کسر واحد
شعر در مورد استاد خوب
اهل دانشگاهم
پیشه ام الافیست
گاهگاهی میروم دانشگاه
تا که سیمایم را استاد ببیند به کلاس
بلکه غیبت را حاضر بکند
که ز آموزش من ، جان سالم ببرم
شعر در مورد استاد لطفی
چه خیالی چه خیالی… میدانم
خوب میدانم …
غیبتم بسیار است
حذف درس و کسریم اجباریست
من به مهمانی کسری رفتم
من به پشت اندوه
من به ایوان هراسانی و خواهش رفتم
رفتم از پلهء پاچه خواری بالا
تا به کوی استاد
تا به هوای نمره و استدعا
تا شب حسرت پاس کردن رفتم
شعری در مورد استاد
نمره های اندک
استاد در آرزوی لحظه ای آرامش
شاگرد در آرزوی نمره ای افزایش
یاد هر درد و غم و بی پولی
تا که شاید دل استاد به رحم بیاید
شعری در مورد استاد
ای دریغ از یک و نیم نمرهء پر پوچ و بها
من دانشجو ام
شغل من خوش تیپیست
گوشی ام یک نوکیا
عینکم آفتابیست
در خیالم جریان دارد پول ، جریان دارد کٍیف
مد ، از طرز لباسم پیداست
شعر طنز در مورد استاد
چشم ها را باید شست
پشت لنز باید برد
کار ما نیست شناسایی لنز رنگی
کار ما شاید اینست که در افسون عینک ، چهار چشم باشیم
پشت کافی نت اردو بزنیم
آی دی یک دوست بدوزیم و سر کار برویم چشم بر
عینکی باید داشت
شعر زیبا در مورد استاد
قربان دیدگانت استاد جان دل آرا
جانا محبتی کن این بنده ی خدا را
من مخلص تو هستم اصلا فدای کفشت
با نمره ای بخندان این قوم بینوا را
شعر درباره استاد و شاگرد
لطفی نما و بر ما اندک عنایتی کن
باور نما نگویم با غیر؛ این ماجرا را
استاد جان کرم کن بر ما مگیر مشکل
این نوت راکه گفتی سردرد کرد ما را
شعر طنز در مورد استاد دانشگاه
چند اسم خارجی را با چند شکل و درهم
تحویلما تو دادی آخر چه سود ما را ؟
هر وقت دیدمت من؛ جسمم به لرزه افتاد
گویی که موش بیند؛ آن گربه ای جفا را
شعر درباره استاد دانشگاه
یک سال با تو بودم رقصیده ام به سازت
فیصدی ها پایین است یک رحم کن به ماها !
بافیصدی پایین کارپیداکردن است مشکل
آن وقت مجبور میشیم که فاش بدم شما را
شعر زیبا در مورد استاد دانشگاه
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب.
اهل دانشگاهم
قبلهام استاد است
جانمازم نمره!
شعر طنز در مورد استاد و دانشگاه
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!
((چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید))
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
شعر طنز در مورد استاد و دانشگاه بودن یا نبودن
وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی!
کار ما شاید این است
که مدرک در دست
فرم بیگاری هر شرکت بیپیکر را
پر بکنیم
شعر درباره استاد و معلم
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود
این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!
مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده
گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !
شعر در مورد معلم خوب
استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان
دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !
مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه
به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !
شعر درباره استاد خوب
مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست
خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !
هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او
چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود
شعر درباره استاد لطفی
رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو
این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود؟
توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم
خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !!!
شعری زیبا در مورد استاد
الا یا ایها الاستاد بده نمره مده آزار
که دانشجو نشه مشروط ز مشکلها
به بوی ژاکت استاد دانشجو دفتر بگشاید
زتاب قلم استاد چه خون افتاده در دلها
بیت شعری در مورد استاد
شب تاریک و درس و کتابی این چنین مشکل
کجا دانند حال ما دبیرستانی های ما
مرا در دبیرستان چه امن و عیش چون هردم
ناظم فریاد می دارد که که گمشید ای فلانی ها
شعر طنز در مورد استاد و دانشجو
به درس فکرت را رنگین کن گرت استاد هم گوید
که نمره بی سبب نبود ز راه و رسم استاد ها
همه کارم ز درس خوانی به بدنامی کشید آخر
نهان که ماند آن برگه که دارید در آستین ها
اشعار طنز در مورد استاد
گفتم غمم فزون است ، گفتا ز من چه آید
گفتم که نمره ام ده ، گفتا ز من نیاید
گفتم که نمره دادن بسیار سهل آید
گفتا ز ما اساتید این کار کمتر آید
شعر طنز درباره استاد
گفتم کرم نمایید من را کنید شما شاد
گفتا که خوش خیالی کی وقت آن بیاید
گفتم که نمره هفت بدبخت عالمم کرد
گفتا اگر برای آن هم زیادت آید
شعر زیبا در مورد روز استاد
گفتم خوشا دهی که دست شما دهد
آن گفتا تو کوشش کن کو وقت آن بر آید
گفتم دل رحیمت کی قصد رحم دارد
گفتا نگوی با کس تا وقت آن بر آید
گفتم زمان تحصیل دیدی که چون سرآید
گفتا خموش جانم ازدست من چه آید
شعر زیبا برای استاد
دوست داری باز منو بندازی نه ؟
تو فکر کردی یه دانشجو پاستوریزم ؟
تو به ما نمیخوری استاد جیگر
پس چی میگی دوست داری باشی پیشم
شعر زیبا درباره استاد
میخوام نخونم تا ترما باز بره بالا بیشتر
ولی امشب نود داره فردوسی پور بیا پیشم
ای استاد لعنتی نمره بده حالا واسه من
تا مشروط نشم و حالا رک بگم واس
شعری زیبا برای استاد
من وقت ندارم تویه ۲۴ ساعت خرابم که درس بخونم
پس حواسم سر کلاس نبود چون ترس ندارم ازت !
اشعار زیبا در مورد استاد
من به یک نمره ناقابل ده خشنودم
و به لیسانس قناعت دارم
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم
شعر زیبا برای استاد دانشگاه
خوب می دانم کی استاد کوئیز می گیرد
اتوبوس کی می آید
خوب می دانم برگه حذف کجاست
هر کجا هستم باشم
تریا ، نقلیه و دانشکده از آن من است
شعری زیبا درباره استاد
چه اهمیت دارد، گاه می روید خار بی نظمی ها
رخت ها را بکنیم ، پی ورزش برویم
توپ در یک قدمی است
و نگوییم که افتادن مفهوم بدی است
و نخوانیم کتابی که در آن فرمول نیست
و بدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم
شعر در وصف استاد
و بدانیم اگر جزوه استاد نبود همه می افتادیم
و بدانیم اگر نقلیه نبود همگی می مانیم
و نترسیم از حذف و بدانیم اگر حذف نبود می ماندیم
و نپرسیم کجاییم و چه کاری داریم
و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نیست
و اگر هست چرا یخ زده است
شعر در وصف استاد دانشگاه
بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما شاید این است که در حسرت یک صندلی خالی پیوسته شناور باشیم
شعر در وصف استاد لطفی
اهل دانشگاهم!
اما نیستم دانشجو
کارت من گمشده است
من به مشروط شدن نزدیکم
شعر در وصف استاد شهناز
آشنا هستم با سرنوشت همه دانشجویان
نبضشان را می گیرم
هذیان هاشان را می فهمم
من ندیدم هرگز یک نمره بیست
من ندیدم که کسی ترم آخر باشد
من در این دانشگاه چقدر مضطربم
شعر در وصف استاد شهریار
استاد از من پرسید چند نمره ز من می خواهی ؟
من از او پرسیدم نمره سیری چند ؟
پدرم استاتیک را از بر داشت و کوئیز هم می داد
درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب
امتحان چیزی بود مثل آب خوردن
درس بی رنجش می خواندم
نمره بی خواهش می آوردم
شعر در وصف استاد مطهری
تا معلم پارازیت می انداخت همه غش می کردند
و کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آن روز مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدیم از آنجا بار خود را بستیم
عاقبت رفتیم دانشگاه به محیط خس آموزش
رفتم از پله دانشکده بالا
بارها افتادم
شعر در وصف استاد علیزاده
نویسم بر دلم استاد
که استادی هنر باشد
نشیند هر که با استاد
در او حالی دگر باشد
شعر در وصف استاد خوب
در این تک واژه ی استاد
هزاران معرفت خفته
که از آن معرفت هایش
هزاران خام ها پخته
شعری در وصف استاد
نمی دانم که استادم!
چگونه وصف تو گویم
خودت تک واژه ی عشقی
چه را در وصف تو جویم؟
شعری در وصف استاد دانشگاه
تو می سوزی مثال شمع
که نورت روشنم سازد
و شاید این مسیر ِ نور میان گلشنم سازد
شعری در وصف استاد لطفی
هزاران وصف زیبایت به دست نقطه چین دادم
بدان استاد خوب من
نخواهی رفت از یادم
شعر استاد شهریار در وصف معلم
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آن چه مرا گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یاد
شعر استاد شهریار در وصف مادر
هیچ یادم نرود این معنی
که مرا مادر من، نادان زاد
پدرم نیز چو استادم دید
گشت از تربیت من آزاد
شعر استاد شهریار در وصف حضرت علی
پس مرا منت از استاد بود
که به تعلیم من استاد استاد
هر چه می دانست آموخت مرا
غیر یک اصل که نا گفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف استاد به من یاد نداد
شعر استاد شهریار در وصف لاله
می توان در سایه آموختن
گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، یاد آموختیم
پس، سویدای سواد آموختیم
شعر استاد شهریار در وصف تبریز
درین درگه، بلند او شد که افتاد
کسی استاد شد کاو داشت استاد
شعر استاد شهریار در وصف عشقش
آن خداوند هنر، و آن نامور استاد رفت
خامه خون گرید، که استاد هنر بهزاد رفت
شعر استاد شهریار در وصف پدر
استاد خدا آمد بی واسطه صوفی را
استاد کتاب آمد صابی و کتابی را
شعر استاد شهریار در وصف پری
مرا استاد صبر است و از این رو
خلاف مذهب استاد کردم
شعر استاد شهریار در وصف آیت الله هاشمی رفسنجانی
در خانه استاد علم و دینت
پیغمبرت استاد و چوب صمصام
شعر در وصف شهید مطهری
شاگردی روزگار کردم بسیار
در کار جهان هنوز استاد نیم
شعری در وصف شهید مطهری
استاد عشقم، بنشین و برخوان
درس محبت، در مکتب من
شعری در وصف استاد موسیقی
بسی بی دیده را سرمه کشیدم
بسی بی عقل را استاد کردم
شعری در وصف استاد شجریان
لعل او در دلبری استاد بود
خط دکان زاستاد بالاتر گرفت
شعری در وصف استاد مشکاتیان
هر چند که خسرو به سخن می نبرد دل
چون نرگس جادوی تو استاد نباشد
شعر استاد شهریار
چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن
غمزه خونخواره را بر جادوان استاد کن
شعر استاد شهریار درمورد تهرانی ها
بیست سال است «بهار» از سرما رفته ولی
من همان ماتمیم در غم استاد هنوز
شعر استاد شهریار درباره تبریز
منش آموختم آئین محبت، لیکن
او شد استاد دل آزاری و بیدادگری
شعر استاد
عشق استاد است و شاگردش بلای کوی دوست
مکتبش بدبختی وتعلیم رسوایی درو
شعر استاد و شاگرد
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر
شعر استاد یاحا کاشانی
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آن چه استاد ازل گفت بگو می گویم
شعر استاد شاهی
پروا کند از باده کشان، زاهد غافل
چون کودک نادان، که ز استاد گریزد
شعر استاد و شاگردی
آن خداوند هنر، و آن نامور استاد رفت
خامه خون گرید، که استاد هنر بهزاد رفت
شعر درباره استاد و شاگرد
عقل با عشق بر نمی آید
جور مزدور می برد استاد
شعر طنز استاد و شاگرد
شاد باشید ای نوآموزان که روی سخت من
توبه داد از سخت رویی سیلی استاد را
شعر استاد به شاگرد
شاد باشید ای نوآموزان که روی سخت من
توبه داد از سخت رویی سیلی استاد را
شعر استاد شاگرد
از قبول سکه گردد سیم و زر صاحب رواج
از هوا گیرد هنرور سیلی استاد را
متن شعر استاد یاحا کاشانی
از ادب صائب خموشم، ورنه در هر وادیی
رتبه شاگردی من نیست استاد مرا
شعر استاد از یاحا کاشانی
شعله های شخ از صرصر شود بی باک تر
سیلی استاد، بازیگوش می سازد مرا
شعر یاحا کاشانی درباره استاد
تا شد از علم نظر شمع سوادم روشن
جنبش هر مژه شد سیلی استاد مرا